محمد داناییفر
_______________
شاید پرسیده شود! چرا ما رنج سفر حج را بر خود هموار میکنیم
و به خانه خدا میرویم در حالی که خدا همه جا با ماست و به ما نزدیکتر از رگ گردن ماست. و خود میگوید که نزدیک است
و شنوا و بینا و مهربان و بخشنده و رئوف که دعای دعوت کننده را میشنود و پاسخ میدهد. در نهایت نزدیکی به بنده خود است که غم و اندوه او را درک میکند
و ندایش پاسخ میدهد. پس چرا باید بار سفر بندیم و در کوه عرفه
و سایر مناسک او را بخوانیم؟
حقیقت آن است که خدا واقعاً به ما نزدیکتر از خونی است که در وجود ما میدود اما ما همیشه به غیر او مشغولیم. نفس ما با خواستها و امیال
و نیازهایش ما را به پردهی ضخیمی از خواستها میپیچد. غرور خرد
کم توان ما را در محدوده تنگ مادیات محصور میکند و بینش اصیل ما را کمسو و یا احیانا کور میکند و دیگر جز نیازهای نفسانی و مادی و خود خواهی به چیزی نمیاندیشیم و یا به عبارت درستتر نمیتوانیم بیندیشیم!
هجرت و تحمل رنج راه و بذل مال وسیلهای است برای خروج و خلاصی از این امیال و سرگرمیها، وسیلهای برای صاف شدن از راحتطلبی
و مال دوستی، برای فراغت دل و آمادگی جان به نزول یاد خدا
و بیداری و آگاهی به قرب الهی و احساس حضور خدا در عمق وجود.
حج به معنی عزم و آهنگ و بیرون شدن است. بیرون شدن از خود
به سوی خدا، از توجه به خود به سوی توجه به خدا، از اینجاست که
نام بیابان «عرفه» میشود. در واقع جان آدمی هوشیار میگردد
و زمینه برای معرفت و شناخت آماده میشود. شناخت خدا
باعث میشود تا انسان «من» را خود را بشناسد و به حقیقت خود
آگاه شود و این خودآگاهی او را به خالق خود خواهد رساند و سرانجام به توحید.
این آغاز هجرت به سوی خداست.
در هرقدمی که تن به جلو مینهد بر آگاهی جان افزوده میشود.
در ضمن پیمودن راه صفات آدمی نیز به سوی کمال پیش میرود
البته به اندازه توان و ظرفیت خود. و این عروجی است بینهایت چرا که عروج به سوی کمال و بینهایت است.
و مهاجر خداجوی مرحلهها را پشت سر میگذارد تا به میقات
به میعادگاه میرسد. مکانی برای احرام است. احرام عبارت است
از نیت حج و برکندن لباس معمولی که عامل خودنمایی و تفاخر
و آرایش مردم است و اکتفا به لباس سفیدرنگ سادهای که هیچ کار
و تفننی در آن بکار نرفته و شبیه به کفن مردگان است و بازگشت
به پاکی و سادگی.
دو قطعه لباس سفید نمادی است از دو پوشش: ستر عورت ظاهر و ستر عورت باطن. نشانی از دو شرم حیا از خلق و حیا از خالق، حیا از قباحت ظاهر که مردم آن را قبیح میانگارند و حیا از قباحت باطنی که جز خدا کسی آن را نمیبیند.
لباس احرام رمز دیگری است از آن توحید بزرگ که در آن شاخصها
و شخصیتهای فردی، نژادی و مقام محو میشود. ما لباس احرام را برتن عریان میپوشیم همچون نخستین لحظه تولد و مثل روزی که
از این جهان رخت برمیبندیم میآییم در حالی که بر لفافه سفید ما را پیچیدهاند و چنین نیز میرویم و این رمز تجدد آدمی است چرا که دیدار با خدا تجرد کامل میخواهد، این است که به کلیم خود
موسی(ع) خطاب میکند و فرمان میدهد: کفشهایت را درآر.
تو در وادی مقدس طوی هستی م طه 12
تو در پیشگاه خدایی آنچه را که بر پاهایت هست و تو را میخکوب کرده مانع عروج تو میشود این جاذبههای نفسانی خود را فروکش. خالص و مجرد باش و از خود بگذر و خود را فراموش کن تا کلیم خدا
و راهبر خلق باشی. این است فرق میان ملاقات با مقامات کشوری
و لشکری و ملاقات با آفریدگار. برای دیدار با مقامات لباس تشریفاتی میپوشیم اما در پیشگاه خدا لباس ساده و سفید. هیچ یک از شعائر دینی ما مراسم خشک و بیمعنی نیست بلکه نوعی پرورش است
و تمرین برای ساختن انسان والا، نوعی کردار کمال آفرین است که احساس را تزکیه میکند و وسیلهای است برای ساختن انسان توحیدی.
اما قربانی کردن در منا، در واقع قربانی کردن خواستهای نامشروع
نفس است و ذبح رغبت و شهوت نفسانی. به جای همه اینها پارهای
از مال خود را قربانی میکنی و فیالواقع اعلام آمادگی برای فدا کردن همه هستی خود برای رضای خدا.
اما بوسیدن حجرالاسود، یاد کردن از گذشته تاریخ اسلام است
و خود را متعهد به سنتهای دینی دانستن، بوسه بر بوسهگاه
پیامبر(ص)گذاشتن.
طواف ورمی و حجره وسعی هفتگانه میان صفا و مروه، این رمز تاریخ
و سرنوشت وجود است نماد راهی که خلقت از نیستی تا هستی
پیموده است. در آغاز صفا بود، پاکی و یکدستی و روشنی.
خدا بود و چیزی غیر او نبود. آنگاه مروه، پیدایش و جوشش آب.
سعی انتقال از حقیقت به شریعت است، از شناخت به کردار،
از پیمانی که در ازل با خدا بستهایم به تکلیف عملی که اینک داریم. سعی نمادی است از اجابت و پذیرش به این پیمان و وفا به عهدی که
با خالق در ازل گذشته عارف وقتی نماد شیطان را سنگسار میکند
در واقع کژیها و پلشتیهای خود را سنگسار میکند دلبستگیهای مادی خود را نفی میکند. و وقتی موی سر خود را میتراشد، غرور خود را میزداید او میداند که گنج شایان تلاش گنج برائت و کنارهجویی است. برائت از کفر و طاغوت و ضلالت، برائت از جاه و جلال و قدرت
و کبر خود که همه اینها سراب است و باطل. و خداست که قادر است، متکبر و کبیر است پس میباید در برابر او و فقط در برابر او تواضع کرد و تسلیم شد. و بلکه خود را نیز یکسره کنار نهاد و فانی انگاشت.
حج همان حرکت بینظیر در میان همه حرکتها و سفرهاست که
فرد مسلمان در ضمن آن با تن و جان خویش به سوی بلد امین مکانی که خداوند در قرآن بدان سوگند خورده حرکت میکند. در ایام حج زیارت مرقد مطهر پیامبر(ص)، آرزوی هر مسلمانی است.
زیارت آخرین فرستاده خدا، مرد ساده و شریف، راستگوی امین
که خدا و فرشتگان بر او درود میفرستند و ما نیز امر شدهایم
تا بر او درود فرستیم.
زیارت مدینه، زیارت یادها و خاطرهها و رشادتها و مشقتها و تلاشهای پیامبر(ص) و یارانش است. جایی که شالوده حکومت اسلامی
در آن پیریزی شد و اصحابی تربیت گردید که با رشادتهایشان مسئولیت بزرگ الهی را بر دوش گرفته و پیام را بر نسلهای
بعدی رساندند.
اما چقدر فاصله است میان ایمان امروزی با ایمان زمان پیامبر(ص) گرامی. فداکاریها و از جانگذشتگیهای مسلمین صدر اسلام
امروزه افسانه مینماید. به راستی که میان امروز و دیروز فاصله
چه بسیار است! ما امروز خیلی چیزها بدست آوردهایم اما در مقابل آن ایمان را باختهایم. به همین دلیل عبادت و مناسک ما آن معنویت
و روح واقعی خود را از دست داده و تنها به اعمال طوطیوار ظاهری
و توخالی مبدل گشته است.
نظرات